چگونه می توانم مؤمن باشم، ۱۸؛
نمازی که یک تکبیرش به همه عبادت های جن و انس می ارزد
عطر حرم: اگر چشم آزاد باشد و به هر چیز نگاه کند، نخستین ضرر آن این است که در انسان نوعی حالت اضطراب و دلهره پدید می آورد.
خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آنها ایمان خودرا ظهور و بروز دهد. در ساحت های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره ی وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه این که موجب شرمندگی ما باشید. در این جهت حضرت علی (ع) می فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» اهتمام کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آن چه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده اند. بخش هجدهم آنرا باهم می خوانیم:
در ادامه بحثمان از روایت نوف بکالی که بیان خاصیت های شیعیان از دیدگاه امیرالمؤمنین (ع) بود، به این جمله رسیدیم: «؛ بَخَعُوا لِلَّهِ تَعَالَی بِطَاعَتِهِ وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَاقِفِینَ أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ بِدِینِهِمْ؛»؛ در نهج البلاغه هم عبارتی آمده که از نظر مضمون شبیه به این است، ۱؛ ولی ما به همان روایت نوف تکیه می کنیم؛ چون کامل تر و پرمحتواتر است.
تسلیم محض
حضرت می فرمایند: آنان (شیعیان) کسانی هستند که در مقام اطاعت خدا تسلیم کامل هستند. در این فراز از واژه «بخع»؛ بهره برده است. این کلمه هم بصورت لازم و هم متعدی استعمال می شود. متعدی آن به مفهوم خراب کردن و کشتن است: در قرآن می فرماید: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِم ْ»۲؛، گویا می خواهی خودت را از غصه اینکه چرا کفار ایمان نمی آورند، بکشی. «بَاخِعٌ نَّفْسَکَ»؛ متعدی و به مفهوم کشتن و هلاک کردن است.
ولی همین کلمه وقتی بصورت لازم استعمال می شود، به مفهوم تسلیم مطلق است. در عربی برای کسی که در مقابل دیگری هیچ نوع مقاومتی نشان ندهد، بطوریکه اگر به او امر کند، دقیقاً خواسته هایش را عمل کند و بطور کامل تسلیم فرمان او باشد از کلمه «بخع»؛ استفاده می شود.
خاصیت شیعیان دوده اینگونه است که وقتی به امر و نهی خداوند توجه پیدا می کنند، در مقابل آن تسلیم محض هستند. یعنی، همین که بفهمند خدای متعال چه دوست دارد، آنان تلاش می کنند آنرا به نیکویی انجام دهند و همین که بفهمند خدا از چه بیزار است، تلاش می کنند آنرا ترک کنند. شیعیان در مقابل اوامر خداوند هیچ مقاومتی از خود نشان نمی دهند.
خضوع و خشوع
«وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ.»؛ آنان در مقام عبادت نیز در خضوع و خشوع عبادت می کنند. پیش تر بیان شد که عبادت، گاهی به مفهوم انجام مناسک خاص مثل: نماز، روزه، حج و … به کار می رود و گاهی به یک معنای عام که هم شامل اینگونه کارها می شود و هم شامل کارهایی که نشانه اطاعت مطلق و بندگی خداوند در آن باشد.
برای اطاعت امر خدا هم اگر قصد قربت باشد، عبادت اطلاق می شود؛ بااینکه مربوط به خوردن، ؛ آشامیدن، حرکت یا رفتار دیگری باشد. یعنی اگر کاری باشد که مرضی خداست و به قصد تقرب انجام می گیرد، عبادت است. بنابراین، عبادت منحصر به نماز و روزه نیست؛ اما در این جا اطاعت و عبادت در کنار هم قرار داده شده است و به این مطلب اشاره دارد که اطاعت معنای خاصی است و عبادت معنای دیگری؛ اطاعت در اوامر توسلی به کار می رود و عبادت در اوامر تعبدی.
در واقع، ؛ در این جا حضرت دو تا وصف را ذکر می فرماید؛ اول اینکه شیعیان در مقام اطاعت خدا چنان تسلیم هستند که هیچ نوع مقاومتی از خود نشان نمی دهند. وقتی می فرماید: نماز بخوان یا خمس مالت را بده، آنان دیگر تأمل نمی کنند و در انجام فرامین خداوند درنگ نمی کنند. «؛ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلّهِ؛ »۳. چه کسی دینش بهتر از این است که خودش را تسلیم خدا کند؛ «وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله »۴؛ هر چه تو می گویی همان است. دیگر این که، شیعیان در مقام پرستش، یعنی انجام کارهایی که اصلاً آهنگ آن آهنگ پرستش است، مثل نماز، خضوع و خشوع دارند. یعنی، آنان عبادت را فقط به عنوان مراسم ظاهری انجام نمی دهند.
ترقی، پله پله
به این نکته ؛ توجه کنید که در اسلام وقتی ارزش هایی مطرح می شود، به این معنا نیست که یک حد خاصی از این ارزش ها ملحوظ باشد و کمتر از آن، قبول نباشد، یا اگر حدی از ارزش ها پذیرفته شد، به این معنا نیست که حد آن همین است.
به اصطلاح طلبه ها، این مفاهیم تشکیکی است و مراتب دارد. وقتی می فرماید: «أَقِمِ الصَّلاَةَ»، معنایش این نیست که فقط نماز واجب را بخوان. نماز، ماهیتاً مطلوب است. هر کس بیشتر نماز بخواند نوافل را هم به جا بیاورد البته مطلوب تر است.
ولی اگر به همین نماز واجب هم اکتفا کند، از تارکین صلاة و ضایع کننده نماز نیست. می توان اظهار داشت: ؛ تکلیف واجب، یعنی حد نصاب آن. یعنی، ؛ این حداقلی است که باید انجام داد تا مشمول این اوصاف و این امتیازات قرار گرفت، ولی مراتب بالاتری هم دارد. باید بگوییم: ؛ نمازی که ما می خوانیم با نمازی که سلمان یا امیرالمؤمنین می خواند فقط شباهتی در ظاهر دارد.
نمازی که یک تکبیرش به همه عبادت های جن و انس می ارزد، یک گونه از نماز است و نمازی که به قول برخی از بزرگان اخلاق چون مرحوم آقا میرزا جوادآقا تبریزی، باید از آنها بیشتر استغفار نماییم، گونه ای دیگر از نماز است. ولی به هر حال، معرفت و توان فهم و ایمان ما همین است و دیگر بیش از این از ما ساخته نیست. باید اهتمام نماییم تا فهم، معرفت و محبتمان را بیشتر نماییم. اما هر قدر هم ما پیشرفت نماییم، خاک پای اولیای خدا هم نمی شویم.
توجه داشته باشیم وقتی می گویند: «وَ خَضَعُوا لَهُ بِعِبَادَتِهِ»: نباید فکر نماییم همین که ما سرمان را در نماز کج بگیریم یا آنرا پایین بیندازیم، این دیگر همان خضوعی است که در نماز مطلوب است و بیش از این دیگر چیزی نیست. البته این حالت اگر صادقانه باشد، تصنعی و ریایی نباشد نخستین مراحل خضوع است. اما این خضوع مثل یک قطره آب در مقابل یک اقیانوس است. آن خضوعی در نماز برای انسان مطلوب است که وقتی تیر از پای نمازگزار کشیدند، متوجه نمی گردد.
به هر حال، ارزش هایی که در این خطبه یا در جاهای دیگر مطرح گردیده است، کماً و کیفاً تشکیکی است؛ یعنی هم از نظر تعداد و هم از نظر کیفیت، مراتب دارد. ما همیشه باید اهتمام نماییم از اینکه هستیم یک قدم جلوتر باشیم. ولی باید بدانیم و در نظر داشته باشیم که هر قدر زیاد نماز بخوانیم، هزار رکعت نماز در شبانه روز از ما ساخته نیست. یا اگر در کیفیت و خضوع و خشوع نمازها بسیار همت نماییم باز در مقابل خضوع و خشوع اولیای خدا چیزی به حساب نمی آید. باید به این امور توجه داشته باشیم تا مبتلا به غرور و عجب نشویم
از آن طرف هم اگر دیدیم نمی توانیم به آن مراتب برسیم، نباید بگوییم: یا همه یا هیچ؛ یا ما باید مثل علی (ع) شویم، یا اصلاً نخواستیم؛ البته این حماقت است. اگر آدم نتوانست به مرتبه عالی چیزی برسد، نباید مرتبه نازل تر آنرا از دست بدهد.
پس، هم باید اهتمام نماییم از آن چه هستیم بالاتر برویم و هم نباید فکر نماییم که اگر یک وقت، توفیقی پیدا کردیم و نماز با حالی را خواندیم و مناجاتی داشتیم، دیگر مانند سایر امامان شده ایم. باید بدانیم فاصله بسیار است.
به هر حال، در این عبارت بر روی دو نکته تاکید شده است: شیعیان در مقام تسلیم هستند و اوامر الهی را بطورکامل اطاعت می کنند و در عبادتشان هم اهل خضوع و خشوع هستند. اما وقتی حضرت این دو وصف را برای شیعیان ذکر می کنند، برای انسان این سوال مطرح می شود که من چه کار کنم که بتوانم مطیع خدا باشم؟ همه اوامر خدا را اطاعت کنم و در مقام عبادت نیز خضوع و خشوع داشته باشم؟ چه کار کنم تا در نماز حضور قلب داشته باشم؟
حضرت در ادامه دو راه مهم را ذکر می فرمایند. قابل ذکر است این دو راه با «فاء»؛ تفریع ذکر شده که نشانه این است که این دو راه برای وصول به آن مقام عبادت و اطاعت مطلق، به صورتی مقدمه است. ما هر کاری را که می خواهیم انجام دهیم، باید شناختی نسبت به آن کار داشته باشیم و فوایدی که بر انجام آن مترتب می شود یا ضررهایی را که بر ترک آن مترتب می شود بدانیم. آدمیزاد این طوری است که اول یک تصوری از کاری دارد، بعد فکر می کند که حالا اگر این کار را انجام بدهم چه فایده ای دارد. به طور معمول ما بدنبال کاری می رویم که لذت داشته باشد. به عبارت دیگر آن فایده ای را که برای آن کار تصور می نماییم همان لذتش است. هم چنین، به فواید و زیان های ترک آن کار نیز می اندیشیم. بطورمثال اگر رعایت بهداشت نکنیم چه طور می شود؟؛ بنابراین، تصور اینکه منفعتی دارد و تصدیق به این منفعت و تصدیق به اینکه ترک آن ضرر دارد، انگیزه می شود تا که آدمی اراده کند کاری را انجام بدهد یا ندهد.
چشم و گوش، راه دل
توجه داشته باشیم همه افعال اختیاری ما ناشی از اراده ؛ ما و اراده ما ناشی از شناخت ما است. شناخت ما از دو طریق عادی حاصل می شود. در آیات زیادی از قرآن کریم ملاحظه می کنید که به ویژه، این دو نعمت را ذکر می کند و روی آنها تاکید می کند که ما به شما چشم و گوش دادیم: «؛ جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ »۵؛ و سپس می فرماید «؛ وَالأَفْئِدَةَ؛». گوش و چشم و دل. منظور از دل در این جا آن قوه ای است که ادراکات را تحلیل و نتیجه گیری می کند.
پیش از این که برای ما ادراک قلبی حاصل شود، به طور معمول باید از چشم و گوش استفاده نمائیم. ابتدا باید یک چیز را ببینیم و با چشممان تجربه حسی داشته باشیم یا از کسانی که آن تجربه را داشته اند و ما به حرف آنها مطمئن هستیم، بشنویم و از آنها قبول نماییم تا شناختی برای ما پیدا شود و برمبنای آن باور نماییم که واقعاً این کار مفیدست یا ضرر دارد. یعنی، یا خودمان تجربه می نماییم و نتیجه اش را می بینیم یا از آن هایی که تجربه کرده اند، مثل انبیا، می شنویم.
بنابراین از این دو راه است که ما شناخت پیدا می نماییم تا آن شناخت، منشأ اراده ؛ ما برای کاری شود. پس، اگر بخواهیم اراده اطاعت در ما پیدا شود یا بخواهیم عبادت را با خضوع و خشوع انجام بدهیم و تمرکز پیدا نماییم، باید بر اراده، فکر و خیال خود تسلط داشته باشیم تا بتوانیم آنها را کنترل نماییم. برای این کار انسان باید آن قدر تمرین کند تا فکرش را متمرکز کند. به طور معمول ما وقتی نماز را شروع می نماییم گمشده هایمان را می یابیم و کارهایی را که باید انجام دهیم در ذهنمان می آید.
همین که نماز تمام می شود تازه متوجه می شویم که نماز می خواندیم. برای اینکه آدم ذهن خودش را کنترل کند، زحمت و تمرین می خواهد. باید توجه داشته باشیم روح عبادت همان توجه به خدا است. وقتی توجه نداشته باشیم و فقط ظاهر را درست نماییم، عبادت ما، همانند انسان بدون روح است و خدا تفضلاً آنها را از ما قبول می کند.
تمرین خضوع
باید بدانیم، تمرین کردن و حضور قلب در نماز و عبادت چه قدر فایده دارد. به راستی این که ارزش دو رکعت نمازی که انسان با توجه می خواند از هزاران رکعت بیشتر است، یعنی چه؟ پس، برای اینکه بفهمیم خضوع در عبادت چقدر ارزش دارد، یا باید خودمان ببینیم یا باید از کسانی که تجربه دارند، می دانند و اطلاعات صحیح دارند بشنویم و قبول نماییم. در حقیقت، برای هر کاری که می خواهیم انجام دهیم، باید ببینیم کار خوبی است، خداپسند است، چگونه باید انجام یابد، چقدر فایده دارد و اگر آنرا انجام ندهیم چقدر ضرر دارد؟ در این شناختن، به طور معمول چشم و گوش بیشترین دخالت را دارد. پس از آن عقل هم باید فکر و نتیجه گیری بکند تا اینکه شناختی حساب شده و سنجیده و مؤثر پیدا کند.
حالا پرسش این است: ما چشم و گوشمان را در چه راه هایی به کار می بریم؟ به طور معمول چشم ما خیلی آزاد است و هر طرف که بخواهیم نگاه می نماییم. هر چه در خیابان جلوی چشممان آمد می بینم. ساختمان ها، آدم ها، رفت و آمدها و ماشین ها.
هم چنین، هر چه را هم بخواهیم گوش می نماییم. صوت قرآن و اذان، صدای موسیقی و … اما برای اینکه انسان کنترل کند که چشمش چه چیزهایی را ببیند و گوشش به چه چیزهایی گوش بدهد، قدرت و ملکه ای لازم است که اسم آن تقوا است و دست یافتن به خود این ملکه، خیلی زحمت دارد.
به هر حال، باید بدانیم که شایسته است چشممان را کنترل نماییم. اگر چشم آزاد باشد و به هر چیز نگاه کند، نخستین ضرر آن این است که در انسان نوعی حالت اضطراب و دلهره پدید می آورد. دیگر آرامش و تمرکزی برای انسان نمی ماند. ممکنست آثار بدتری هم پیدا شود که به صفای خانواده لطمه بزند و انسان را به برخی از گناهان مبتلا کند. نگاه و سپس گناه، انسان را تا قعر جهنم می کشاند. همه چیز از یک نگاه شروع می شود.
هم چنین گاهی انسان کلمه ای می شنود که هرچند شوخی است، موجب می شود فکر غلطی به ذهنش بیاید و دنبال این فکر، رفتاری و دنبال آن رفتار به گناهی آلوده شود، و دنبال آن گناه به گناهانی دیگر مبتلا شود که مبدأ همه آنها شنیدن یک شوخی است.
کنترل ذهن
اگر کسی بخواهد در همه رفتارهایش مطیع خدا باشد و اگر بخواهد در نماز به هیچ چیز جز به خدا نیاندیشد، باید بتواند ذهنش را کنترل کند. بسیار ناشایست است که انسان اختیار ذهن خودش را نداشته باشد. ذهن من در درون من است و هیچ کسی نمی تواند در آن تصرفی کند؛ اما اگر خودم هم مالک ذهن خودم نیستم، برای این است که آن ادراکات و کارهای قبلی در ذهن من ذخیره شده و حافظه من را مشغول کرده است و در فرصت های مختلف، به ویژه در نماز، فعال می شود. گاهی انسان در نماز یادش می افتد که فلان چیز را کجا گذاشته است، برای اینکه در این وقت مشغول کار دیگری نیست و چیزهای دیگر ذهنش را مشغول نمی نماید.
آن گاه آن چیزهایی که در ذهن انسان مخفی شده است، آغاز به فعالیت می نمایند. یا گاهی هنگام مطالعه می بینیم که ذهن ما تا کجاها که پرواز نمی نماید. در صورتی انسان بر ذهن خودش تسلط می یابد، که بتواند بر اراده خودش حاکم باشد.
گاهی انسان اراده می کند کاری را انجام دهد، واقعاً هم دلش می خواهد؛ اما هر چه در عمل می خواهد خودش را راضی کند که این کار را انجام بدهد، نمی تواند. بطورمثال شب بیدار می شود و می خواهد نماز بخواند. به خود می گوید حالا زود است، پنج دقیقه دیگر بخوابم. پنج دقیقه اش می شود یک ساعت و گاهی هم ممکنست نمازش قضا بشود. او برای نماز بیدار شد، اما مسامحه کرد، چون مالک اراده ؛ خودش نیست.
برای اینکه انسان بخواهد مالک اراده ؛ و ذهن خودش باشد، باید چشم و گوش خودرا کنترل کند. این آسان ترین راه است.
غضّ بصر
حضرت در این فراز ابتدا روی چشم تکیه می کنند. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. یا فَمَضَوْا غَاضِّینَ أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ. مضمون این دو عبارت (حکایت نوف و نهج البلاغه) یکی است؛ اما عبارت ها و کیفیت بیان فرق می کند.
یکی از خاصیت های شیعیان دوده این است که چشمشان را کنترل می کنند. وقتی می خواهند به چیزی نگاه کنند و خیره شوند، ابتدا فکر می کنند که آیا خدا اجازه می دهد یا نه؟ نگاه کردن به آن حلال است یا حرام؟ آن هایی که خالص تر هستند و مراتب تقوایشان بالاتر است به این هم اکتفا نمی کنند؛ بلکه می گویند این نگاه کردن من فایده ای دارد یا ندارد؟ آنان تنها به اینکه حلال و مباح باشد اکتفا نمی کنند.
اگر دیدند فایده ندارند، می گویند: چیزی را نگاه می کنم که فایده داشته باشد، مثل قرآن و حدیث. چرا چیزی را ببینم که مرا دعوت به گناه می کند؟ بنابراین، شیعیان کسانی هستند که به این دو کار همت دارند: اول کنترل چشم؛ دوم کنترل گوش. اگر این دو امر را کوشیدیم کنترل نماییم، آن وقت می توانیم در مقام عبادت و اطاعت کم نگذاریم و چیزی را که فهمیدیم خدا دوست دارد کوتاهی و مخالفت نکنیم. اما مادامی که چشم و گوش ما، یله و رها هستند و هر جا و به هر چه که بخواهند نگاه یا گوش می کنند، هیچ گاه بر اراده و ذهنمان مسلط نمی شویم. به هنگام مطالعه، دلمان این طرف و آن طرف می رود.
یک ساعت به کتاب نگاه می نماییم، اما یک سطر هم مطالعه نکرده ایم. یا چون سلام نماز را دادیم یادمان می آید که داشتیم نماز می خواندیم. باید از کلمه، کلمه نماز بهره مند شویم. نمی دانیم نماز چه اکسیری است. اما آن هایی که مزه اش را چشیده اند بسیار نقل ها گفته اند.
یکی از اساتید که اکنون نیز حیات دارند می فرمودند که اگر سلاطینی که دنبال لذت های دنیا هستند می فهمیدند که نماز چه لذتی دارد، از سلطنت صرف نظر می کردند! ما چه می فهمیم؟ «إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ »۶: گویی یک دفعه سنگینی است برای ما.
اگر بخواهیم از این نماز استفاده نمائیم باید بتوانیم ذهن خودمان را کنترل نماییم و اگر بخواهیم توجه داشته باشیم، باید چشم و گوش را کنترل نماییم. این ساده ترین راه است. فقط تمرین می خواهد. وقتی انسان می بیند که چیزی است که گوش دادن به آن مضر است، یک موسیقی حرام، غیبت، تهمت یا یک حرف بیهوده است، محل را ترک کند، این خیلی مشکل نیست.
اما اینکه انسان بخواهد هر چه دلش می خواهد به ذهنش بیاید و هر چه نمی خواهد به ذهنش نیاید، این کنترل دشوار است. وقتی انسان آن قدرت را پیدا می کند که از چشم و گوشش مواظبت کند، از گناهان هم چشم می پوشاند؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ؛ مصداق کامل این کلام امیر می شود. آن جایی که در اختیارشان است گوششان را در راهی به کار می برند که دانش سودمندی برایشان حاصل شود. یا اگر می بینند چیزی فایده ندارد، علمی هم به آنها اضافه نمی گردد، گوششان را صرف این کار نمی کنند و بدنبال چیزی می روند که فایده داشته باشد.
البته همانطور که بیان شد این ها مراتب دارد و معنایش این نیست که اگر کسی جایی رفت و صحبت از علمی نبود، گوش هایش را ببندد که هیچ صدایی نشنود. در حقیقت، اضطراراً شنیدن و دانستن چیزهایی جهت زندگی لازم است. برخی چیزها مقدمه ای برای تحصیل علم نافع هستند. وقتی انسان می خواهد درس بخواند باید مسافرتی کند یا از خانه بیرون رود تا سر کلاس درس برود و به حرف استاد گوش دهد.
بنابراین، کارها و مقدماتی که لازم است، دیدن و شنیدن دارد. این ها مسلماً مطلوب است و جز مقدمات عبادت می شود و ثواب دارد. اما اگر انسان سراغ آموزش ها و کارهای حرام برود، آن قدمی هم که بر می دارد، مقدمه گناه است. پس، بهترین راه برای اینکه ما بتوانیم صفات شیعیان را در خودمان به وجود بیاوریم، کنترل چشم و گوش است.
وفّقنا الله و ایاکم ان شاء الله
۱. ر. ک: خطبه همام در وصف متقین.
2. کهف / ۶.
۳. آل عمران / ۲۰.
۴. نساء / ۱۲۵.
۵. نحل / ۷۸.
۶. بقره / ۴۵.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب