یادداشتی از یحیی كاظمی؛
سطوح عالم یا عقل: دیدگاه عرفا و علوم و استنتاج تربیتی آن
به گزارش عطر حرم انسان هایی كه در راه تقوا گام بردارند و قدرت و تخیل و مسئله یابی را در خود بالا برند، قادر خواهند بود به بالاترین مرتبه عقل دست یابند.
به گزارش عطر حرم به نقل از مهر، مقاله سطوح عالم یا عقل: دیدگاه عرفا و علوم و استنتاج تربیتی آن توسط یحیی كاظمی، دانشیار دانشگاه سیستان و بلوچستان در ادامه از نظر شما می گذرد: چكیده سطوح چندگانه جهان كه در دیدگاه عرفانی مطرح گردیده است، حالا چهار سطح از آنها با شواهد و علوم موجود قابل انطباق است. جهان ظاهری از اتم ها و اتم ها از انرژی و انرژی از امواج تشكیل شده است پس عالم ظاهر، سطح اول عالم و سطح دیگر بنیاد این جهان است. جهان بنیادی هوشمند است، نیاز به تحریك ندارد و دائماً فعال است. ازاین رو عقل فعال خوانده می شود. سطح ظاهر جهان به قول كانت و سازنده گراها ساخته عالم روان است. عقل منفعل تأثیرات دائمی جهان بنیادی یا عقل فعال را سكون می بخشد. روان سطح واسط عقل های فعال و منفعل در جهان است. عقل منفعل جهان ساكن ظاهری را می سازد اما عقل فعال پویاست. تربیت باید با تقویت اراده و مسئله یابی، عقل منفعل فراگیران را به عقل فعال تبدیل كند. مسئله یابی با روش هایی مانند تغییر موقعیت، هجرت و سفر علمی، اختصاص زمانی منظم به لیست كردن مسائل، تشویق سؤال و تشكیل جلسات نقد تقویت می شود؛ و اراده و خویشتن داری از راه پیش تعهد، به تعویق انداختن ارضای نیازها. همینطور پرداختن به اخلاقیات و امور غیرمادی اراده و استفاده دائم از عقل فعال را تقویت می كند. مقدمه عقل ازنظر لغوی، به مفهوم فهمیدن، قیدوبند زدن است. ازنظر فلسفی، جوهری است كه ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ یعنی برای انجام كار نیاز به ابزار مادی یا بدن ندارد.(Rezaie، ۲۰۱۴) ارسطو در كتاب نفس، عقل را چهار نوع عقل بالقوه، عقل بالفعل، عقل مستفاد و عقل فعال می داند. فارابی عقل را در شش مرحله قرار می دهد كه در مرتبه پنجم مربوط به نفس است و متأثر از ارسطو این مرتبه عقل را شامل عقل بالقوه، عقل بالفعل، عقل مستفاد و عقل فعال می داند. (Kamalizadeh، ۲۰۱۲) جهت بررسی این مورد لازم است در این رابطه غیرمادی یا معنوی بودن جهان ترسیم شود. در گام های بعد جهان های واسط بررسی می شوند و سازنده بودن ادراك ما در دریافت جهان روشن شود. نهایتاً جنبه های تربیتی این دیدگاه استخراج شود. روش پژوهش در این مقاله از روش تحلیلی استفاده و تلاش شده است ابتدا دیدگاه علوم در مخصوص سطوح جهان روشن شود. سپس این سطوح به اصطلاح شده توسط عرفا در مخصوص جهان و عقل مقایسه شود. بر طبق این استنباط تلاش بر این است نظریه عرفا در این خصوص تأیید شود. در انتها از این سطوح و خصوصیت های آنها استنتاج تربیتی شده است و روش های تربیتی پیشنهادشده است كه می توانند سطوح عالی جهان را تحقق بخشند. مراتب عقل یا مراتب جهان در گام نخست، جهان واحد، در دو سطح متفاوت جهان ظاهری و جهان بنیادی جلوه می كند. در گام دوم، فعال بودن این بنیادی بررسی می شود. در گام سوم، چند سطح دیگر واسط و درخلال این دو مطرح می شود مانند روان كه این دو را به هم تبدیل نموده اند. در گام چهارم انطباق دیدگاه در مورد علم عقول بررسی می شود. نهایت در گام پنجم، استنتاج های تربیتی بر این اساس عرضه می شود. گام نخست: بنیاد غیرمادی جهان جهان داری بنیادی غیر محسوس و غیرمادی است. این بنیاد را در علم فیزیك به اتم، انرژی یا موج را تحویل می دهند. در دیدگاه فلسفه ای مانند افلاطون، بركلی و هگل هم جهان بنیادی را از نوع ایده یا علم می دانند. عرفا هم در دیدگاهی مشابه بنیادی جهان را معنوی خدا می بینند. ازاین رو بنیاد جهان متفاوت با ظاهر آن است و بنیاد آن جنبه محسوس و مادی ندارد. دلایل مؤید بنیاد غیرمادی جهان: - از اولیه های علم فیزیك این است كه در یك سطح پایین تر از ظاهر مادی جهان اتم ها هستند و آنها سازنده ماده است. بنابراین، هستی اصیل از آن اتم هاست نه ماده، یعنی آنچه ماده تصور می شود چیزی جز اتم نیست اما قوای ادراكی ما آنرا مادی دریافت می كنند. - بنیاد جهان در سطحی پایین تر از اتم ها انرژی است. انیشتین مطرح می كند كه جهان چیزی جز انرژی نیست. ماده (اتم) همان انرژی است(۲E=MC) مطرح گردیده است كه تراكم انرژی، توده جرمی را به وجود می آورد و این توده جرمی می تواند مجدداً به شكل انرژی آزاد شود(Einstien، ۱۹۸۲.p.۲۱۳)، اما قوای ادراكی انسان همانند مورد قبل قادر به دریافت و ادراك انرژی نیست و آنرا ماده می بیند. - پیچیدگی جهان بنیادی از این حد هم فراتر است. الگوی موج گونه طبیعت نشان داده است كه جهان یك شبكه واحد و پیچیده ارتباطی است كه بین اجزای آن ارتباط و همبستگی وجود دارد و هیچگاه نمی توان یك جزء را به صورت مطلق از محیط جدا كرد و در موردبررسی قرارداد.(Zamanimoghadam، ۲۰۰۷.p.۱۷۷) فضا و زمان با ماده و انرژی جهان گرفتار خمیدگی می شوند و هیچگاه نمی توان فضا و زمان را از هم جدا تصور كرد.) Hawking، ۲۰۱۱: ۳۰۶) در فیزیك زیر اتمی (ذره بنیادی مانند الكترون و فتون) می توان در مكان معینی هم بر وجود ذره وهم بر نبود آن صحه گذاشت، هم ماده را گسسته وهم پیوسته یافت. هم فتون ها را موج وهم ذره یافت. (۸۲Zamanimoghadam، ۲۰۰۷.p.۱) پدیده های طبیعی در اتحاد و اتصال با یكدیگرند و نمی توان آنها را بعنوان جوهره های مجزایی به فهم درآورد بلكه تنها بعنوان جزعی از كل درك می شوند.(Capra، ۱۹۸۹.p.۱۳۸) ذره بنیادی جهان (مانند الكترون و فتون) از قوانین عالم بزرگ (جهانی كه انسان ها آنها دریافت می كنند) پیروی نمی كند و در تفسیر برخی از فیزیكدانان، ذره های بنیادی هوشمند هستند.(Gutek، ۱۹۸۹) بنابراین، جهان ظاهر، چیزی جز یك تقریب و یك قالب كم وبیش موفق از جهان حقیقی نیست. (Planck، ۱۹۶۹.p.۹۶) جهان هستی كه آنرا ما ماده توصیف می نماییم، درنهایت قوه و یا نیروی كهربائی مثبت و منفی خواهد بود، ولی برای حواس به صورت همین ماده سفت و جامد ظاهر می شود.(Abeid، ۱۹۹۶.p.۵۹۱) ازاین رو جهان بنیادی پس از ذره ها با ماده آن متفاوت است. - فلاسفه هم این تفاوت ظاهر و باطن جهان را مطرح كرده اند. افلاطون ایده ها را واقعیت جهان می داند و ظاهر مادی جهان را محصول حواس می داند. ملاصدرا «هستی» یا وجود را عنصر مشترك و بنیادی همه چیز می داند و تنوع موجود در جهان را (اعتباری یا ساخته ذهن و) ناشی از میزان هستی می خواند. (Naghibzadeh، ۲۰۰۳.p.۳۲) همینطور فلاسفه مطرح كرده اند كه جلوه ها و نمودهای هستی یگانه است و همه هستی تجلی ذات حق تعالی است. (Izotsu، ۱۹۹۹.p.۳۲) جهان تجلی مظاهر مختلف خداوند است (Gheisari، ۱۹۹۶.p.۲۸۷) و خداوند كلیتی وحدت یافته از همه چیزها و هسته درونی هر چیز است.(Sprigge، Oppy، ۱۹۹۷) هر چیزی كه هست در خدا هست و بدون او ممكن نیست چیزی وجود یا به تصور آید.(Spinoza، ۲۰۰۹.p.۲۹) ازاین رو جهان از دیدگاه خیلی از فلاسفه، بنیادی غیرمادی، معنوی و الهی دارد و ظاهر مادی جهان دریافت صحیحی از جهان نیست. بر طبق این علل، تابحال علاوه برجهان ظاهر كه برای همه انسان ها قابل دریافت است، سطح دیگر در جهان وجود دارد كه غیرمادی است. حال می توان علل فعال بودن این جهان بنیادی را بررسی كرد. گام دوم: بنیاد فعال جهان؛ عقل فعال عقل فعال به این مفهوم كه جهان بنیادی (ذره ها یا پایین تر) جهانی فعال است نه منفعل و پیوسته درحركت است و برای این حركت نیاز به محرك و یا ایجاد مشكل همانند آنچه در جهان ظاهر دیده می شود، ندارد. جهان بنیادی حركاتش خردمندانه و بر مبنای تدبیر است. به طوركلی دلیل این مدعا این است كه اتم های سازنده جهان بنیادی، حدوداً شبیه به هم و پیوسته و فعال می باشند. اگر چیزی جز اتم سازنده جهان بنیادی نیست؛ كل اطلاعات موجود در جهان در اتم ها است. بنابراین، هر اتم حاوی همه اطلاعات موجود در اتم های دیگر یعنی اطلاعات موجود در كل جهان است. اما برخلاف این ظرفیت جهانی، اتم ها، وظایف خواصی را برای چیزهای متفاوتی به عهده گرفته اند. این اتم ها در انجام این وظایف باید دائماً فعال باشند، یعنی جهان ذره ها برحسب مشكل به حركت درنمی آید و همیشه فعال اند. ازاین رو جهان بنیادی همیشه فعال است. شواهد تفصیلی خردمندانه و فعال بودن جهان بنیادی: ـ در علم فیزیك مطرح می شود كه اتم حاوی ذرات ریزی به نام الكترون، پروتون و نوترون هستند كه الكترون و پروتون به سبب اختلاف بار همدیگر را جذب می كنند، اما الكترون ها دائماً بر دور هسته اتم می چرخند و این چرخش دائمی و بدون نیاز به محرك یا مشكل انجام می گیرد و این نشانه فعال بودن دائم بنیاد جهان می باشد كه توسط حواس هم قابل دریافت است. این كه اتم اجسام پایدار خود از دو كوارك (بالا و پایین) و لپتون (الكترون) تشكیل می شود و الكترون و پروتون با انتشار و جذب فتون همدیگر را جذب می كنند(Javadi، ۲۰۱۷) و محرك چرخش اتم ها و چرخش سریع تر مولكول های ساخته شده از پیوند آنها و هم حركت سیارات كهكشان ها و طبیعت چیست قابل طرح است كه برای ساده تر شدن مبحث به آن پرداخته نمی گردد ـ در خردمندانه بودن جهان بنیادی می توان اظهار داشت كه بر مبنای دانش عمومی علم فیزیك، اگر یك دانه گیاه حاوی اطلاعات نسبتاً زیادی مانند نحوه نمو، ساختن اندام، محافظت و تولیدمثل خود می باشد. ازآنجایی كه هر دانه ای از اتم ها ساخته شده است. همهٔ دانش موجود دریك دانه متعلق به اتم آن است و چون اتم ها حدوداً شبیه به هم هستند- یعنی اتم یك گیاه مانند اتم سایر موجودات حاوی پروتون، نوترون و الكترون است و فقط تركیب و تعداد این اجزا در اشیاء مختلف متفاوت می باشد (Javadi، ۲۰۱۷) - ازاین رو همهٔ دانش موجود در هریك از اتم های گیاهان، جانوران و..... مختلف در هریك از اتم های دیگر هم وجود دارد. صرف نظر از این كه اتم در كدام شیء قرارگرفته باشد. به عبارت دیگر هر اتم حاوی خرد، دانش و اطلاعات موجود دركل جهان می باشد. ازاین رو عقل به معنای دانش و خرد در هر ذرهٔ آن جاری است. - در مورد فعال بودن بنیاد جهان؛ اگر همهٔ اطلاعات به صورت كامل در هر یك از اجزای جهان (اتم ها) وجود دارد و هر یك از ذرات عالم هوشمند و حاوی همه دانش جهان است؛ این ذرات هوشمند و نسبتاً مشابه، هركدام در هرلحظه برحسب تعداد ذرات خود وظیفهٔ خاصی را به عهده دارند. یك اتم مانند اتم كربن وظیفه دارد چند اتم را به هم پیوند دهد و چند پروتون اتم چند الكترون را به خود جذب كنند تا با تعدادی معین از اتم دیگر، عنصر بعد گیاهی را ایجاد كردند و اتم های مشابه دیگری وظیفه دارد دیوار ایجاد كند و.... آنچه در این مقاله اهمیت دارد این است كه این ذرات لحظه ای از انجام وظایف خود متوقف نمی شوند و همیشه فعال می باشند. ازاین رو مشاهده می شود كه ذرات بنیادی هرلحظه در حال انجام عملی هستند كه وظیفهٔ خود می دانند. - این ذرات برای انجام وظایفشان برحسب مشكل عمل نمی كنند. همیشه فعال می باشند و عملی هوشمندانه و خردمندانه انجام می دهند و دقت به حدی است كه انجام هر وظیفه ای سنگ بنای ساختمانی عظیم می باشد كه كوچك ترین انحراف از آن تخریب عظیمی به همراه دارد. مثلاً اتم هایی كه وظیفه ساختن یك عنصر مانند هلیوم رادارند یا اتم های موظف به ساختن عنصر لیتیوم و.... هیچ گاه نیاز به بروز مشكل ای محرك و بیرونی ندارند تا وظیفه خویش را انجام دهند. اگر كوچك ترین تحریك و دخالت بیرونی در این وظایف ایجاد شود و الكترونی از وظیفه خود اجباراً جابه جا شود یا به اجزای داخل هستهٔ اتم ذره ای اضافه شود، انرژی عظیم یا وحشت انگیزی مانند انرژی الكتریسیته یا هسته ای به دفاع از خود به وجود می آورد تا دوباره به حالت قبل برگردد. ازاین رو جهان بنیادی، خردمند و دائماً فعال در حال انجام وظیفه است. در دیدگاه عرفانی این جهان فعال را عقل فعال یا خداوند می نامند. در میان فلاسفه دیگر مانند ابن سینا هم این باور وجود داشت كه جهان بنیادی یا عقل فعال، بیرون از نفس انسان است و از بیرون بر نفس ناطقه اشرف می كند و سبب تحقق علم و ادراك در نفس انسانی می شود. مهم ترین خصوصیت این عقل، بالفعل بودن آن است. (Nosratiheshi، Norozi، Motaghi، Abbaspour، Amini، ۲۰۱۵) كندی و توماس آكوئیناس عقل فعال را موجود مجرد تام و مستقل از انسانی یعنی همان خدا معرفی می كنند.(Dibaji&Janmohammadi، ۲۰۰۸) ارتباط این جهان با عالم ظاهر چگونه است؟ چگونه این جهان غیرمادی و عقلی به جهان مادی تبدیل می شود؟ گام سوم: جهان واسط؛ عقل منفعل یا روان به عقل منفعل كه هنگام برخورد با مسئله فعال می شود همهٔ انسان های عادی دسترسی به اشرف دارند. اندیشمندان با دیدگاه های مختلف به این عقل پرداخته اند. از خصوصیت هایی كه این اندیشمندان دربارهٔ عقل یا تفكر بیان كرده اند عموماً متوجه عقل منفعل است. از خصوصیت های ممیز این عقل از عقل فعال این است كه با برخورد با مسئله فعال می شود، یعنی در شرایط عادی فعال نیست. در دیدگاه های معاصر عموم صاحب نظران در این زمینه، مطرح می كنند كه تفكر یا تعقل با یك مسئله شروع می شود كه بر منفعل بودن این عقل اشاره دارد. مثلاً جان دیویی در توضیح مراحل روش تفكر یا حل مسئله مرحله نخست را برخورد با مسئله روشن یا مبهم می داند.( Smit&Hullfish، ۱۹۹۲.p.۴۹، Shariatmadari، ۱۹۹۴.p.۱۲۵، Dewey، ۱۹۳۳) جان بست هم با اقتباس از دیویی، نخستین مرحلهٔ روش علمی را شناخت و تعریف مسئله می داند. (Best، ۱۹۸۸.p.۲۰) تورنس در بیان مرحلهٔ تفكر اخلاق مرحله نخست را احساس كردن مشكل یا شكاف اطلاعاتی می داند. (Sternberg، ۱۹۸۹.p.۴۷) فین من (Feynman، ۲۰۰۰) هم نخستین مرحلهٔ روشن علمی حل مسئله را بیان مسئله می داند. ازاین رو نوع تفكر یا عقل مشترك بین همهٔ انسان ها، منفعل است، یعنی با مسئله شروع می شود. این تفكر دائماً فعال نیست اما هنگام فعال شدن، خصوصیت های عقل فعال را به خود می گیرد، یعنی مولد، خلاق و سازندهٔ جهان است. این خصوصیت ها خصوصیت عقل فعال است و نشان داده است كه از عقل فعال بهره برده است. فلاسفه بر این اساس عقل مستفاد را مطرح كرده اند. بعضی هم عقل مستفاد را بین عقل فعال و منفعل دانستند. حال رابطهٔ عقل منفعل با جهان مادی چیست؟ گام چهارم: روان یا عقل منفعل؛ سازنده جهان مادی اگر ظاهر جهان یا بنیاد آن متفاوت می باشد و بنیاد آن برای انسان ها قابل دریافت نیست، آیا ظاهر جهان با این همه تنوع، زیبایی و نظم توسط روان انسان ها ساخته می شود؟ علاوه بر این آیا چنان كه در دیدگاه عرفان آمده است روان یا نفس، پدیده ای جداگانه و مؤثر در حدفاصل این دوجهان ظاهر و بنیادی است؟ این كه روان انسان خاصیتی سازنده دارد نه دریافت كننده؛ پیش از كانت مطرح گردیده است، اما استدلال قاطع در این رابطه توسط كانت عرضه می شود. كانت شواهدی می آورد كه دریافت انسان های جهان، ساخته روان خود اوست و ذهن را چیزی مانند تلویزیون های امروزی ترسیم می كند كه از جهان خارج تنها تأثرات مبهم (امواج) را دریافت می كند و جهان به این زیبایی و عظمت را خود روان انسان می سازد. این دیدگاه توسط پسامدرنیست ها و سازنده گراهای معاصر هم به قدرت حمایت می شود: - كانت مقولات و احكام عقلی مانند علیت كه مبنای هر شناسایی هستند را بنا بر این این كه پیشین و آزاد از تجربه (نه محصول تجربه) هستند را موردنقد و تردید قرارداد.(Naghibzadeh، ۲۰۰۳.p.۱۶۰) به این مفهوم كه ما به هیچ یك از احكام ۱۴ گانه شناخت عقلی مانند علیت، وحدت، كثرت، و... در اثر تجربه پی نبردیم، بلكه خود آنها به ما كمك كرده اند كه تجربه كسب نماییم. مثلاً ما در اثر مشاهدهٔ مكرر روابط علت و معمولی به این استنباط نرسیدیم كه «علت و معمولی» وجود دارد. برعكس، كانت شناخت عقلی را تحمیل احكام عقلی موجود در ذهن به جهان خارج خواند، یعنی او تلاش كرد نشان دهد كه شناخت آدمی نمی تواند امری انفعالی و حاصل داده های حسی باشد بلكه آنرا حاصل وجود احكام عقلی می داند كه به صورت پیشین در ادراك ما بوده اند.((Bagheri & et al، ۲۰۱۰.p.۱۳۸ - این دیدگاه كانت، تقریباً تمام فیلسوفان پس از او خصوصاً پسامدرنیست ها را هركدام به صورت متأثر ساخته است و امكان تجربه یا شناخت جهان خارج را موردتردید قرار داده اند، مثلاً گیدنز می گوید همهٔ بنیادهای پیشین معرفت شناسی قابل اعتماد نیستند(Giddens، ۱۹۹۰.p.۵۶) یا لایون می گوید با برچیده شدن بساط حقیقت عقل بنیاد، قطعیت های كنهٔ روش آزمایش منحل می شوند. (Lyon، ۲۰۰۱.p.۱۱۰) در دیدگاه پست مدرنیسم مطرح می شود كه علم به بازی زبانی خاص خود می پردازد و نمی تواند به بازی های دیگر مشروعت بخشد و مهم تر این كه به خود نمی تواند مشروعت بخشد.(Lyon، ۲۰۰۱.p.۱۱۲) لیوتارد می گوید كه نمی توان به سازمان دهی درست زبان یعنی به قاعده های انتقال معنا رسید، به این علت كه معنایی در بین نیست كه منتقل شود. (Ahmadi، ۱۹۹۸.p.۲۷۵) - امروزه علوم شناختی به طوركلی در این فرضیه كه دانش توسط یادگیرندگان ساخته می شوند سهیم هستند. به عقیده سازنده گرایان، افراد به صورت فعال ادراكات، یاده و سایر ساخت های ذهنی خویش را می سازند نه اینكه از بیرون به ذهن بیایند. - علوم تجربی معاصر هم از این ایده حمایت می كنند كه دریافت های بینایی ما كه مطمئن ترین دانسته های حسی ما هستند از جهان ظاهر به دست نمی آیند. این علوم نشان می دهند(Gurad، ۲۰۰۱) كه بینایی ما به دریافت رنگ ها مبتنی است و فرآیند دیدن یكرنگ نشان داده است كه دیدن رنگ به طول امواج نور وابسته است، یعنی وقتی موج های نور به یك شیء می رسد موج ها منعكس می شوند و طول موج آنها تغییر می كند. در مرحله بعد امواج به شبكیه چشم می رسند. ازاین رو هنگام دیدن ما تنها موج را دریافت می نماییم نه رنگ واقعی. شبكیه چشم، موج ها را از راه نورون های عصبی به مغز می فرستد. در این مرحله موج های عصبی متفاوت به بخش های متفاوتی از منطقهٔ بینایی مغز (كورتكس) می رسند و مغز این طول موج های مختلف را با تولید تصویرهای متفاوت تفسیر می كند. ازاین رو می توان اظهار داشت كه ادراك رنگ به طوركلی یك تجربهٔ روان شناختی است كه محصول تأثیر انعكاس طول موج های نور روی مغز و سیستم عصبی است. (Hogben، ۲۰۰۶) پس این خود مغز است كه رنگ ها و تصویرها را تولید می كند. ازاین رو عقل و روان هر انسان، سازنده جهان ظاهر است. ازاین رو اندیشمندان معاصر بر این عقیده هستند كه تعقل یا تفكر به كمك اجزای روان انجام می گیرد. آنها اجزای شكل دهندهٔ تفكر را احساس، تخیل و حافظه(Smit & Hullfish.۱۹۹۲.p.۳۹. و عامل قضاوتی می دانند.(Kazemi ۷ Nikmanesh، ۲۰۱۱.P.۵۵) احساس، تأثرات جهان بنیادی را دریافت می كند و از جهان فعال و دائماً درحركت خبر می رساند، اما تفكر به همهٔ پیام های احساس توجه نمی نماید. تفكر یا عقل منفعل از بین این تأثرات انتخاب گزینشی می كند. انتخابی كه با اختیار ویژهٔ انسان قرابت زیادی دارد. عقل منفعل می كوشد سكونی در این حركت دائم دریافت شده از احساس ایجاد كند تا بتواند به ساختن جهان ظاهر به صورت نسبتاً ایستا كمك نماید، چونكه شناختن یا ساختن جهان مادی ظاهری تنها با سكون و ثبات امكان دارد. مثلاً اگر چهرهٔ فردی هرروز در حال تغییر و حركت باشد شناخته نمی گردد. ازنظر برگسن، شناخت ماده كار هوش است كه بر ابزار ساختگی یعنی سكون مبتنی است و نمی تواند زندگی و حركت كه اساس جهان است را دریافت كند.(Naghibzadeh، ۲۰۰۳.p.۲۲۸) بر این اساس، عقل منفعل برای ساختن جهان ظاهر ساكن، به كمك اجزای روان یعنی تخیل و حافظه، داده های حسی را روی هم می نهد و به هم پیوند می دهد (فهمیدن) و سكون می بخشد تا جهان ظاهر را بسازد. در همین راستا كانت اعتقاد دارد عقل از راه برهم نهادن صور به فهم تأثرات رسیده از جهان می پردازد. كانت می گوید، فهم و خرد توانایی وحدت دادن به تصورهاست. فهم گوناگونی های ناب حاصل از احساس را به ذهن پیوند می دهد و خرد آنها را یگانه می كند. (Naghibzadeh، ۲۰۰۳.p.۲۰۹، Yaspers، ۱۹۹۳.p.۸۰) پیاژه هم كاركرد ذهن را این می داند كه از راه جذب و انطباق می كوشد به ثبات برسد و اصطلاحاً طرح واره های شناختی مربوط به جهان را شكل دهد. ازاین رو خرد یا عقل منفعل به كمك اجزای روان می كوشد با انتخاب از بین تأثرات جهان بنیادی و بر هم نهادن و سكون دادن به آنها، جهان مادی یا ناسوت را بسازد. پس جهان ظاهر درنتیجه تأثرات رسیده از جهان بنیادی ایجاد می شود. عقل منفعل برای ساختن این جهان، تمایل به سكون دارد تا از راه آن به تأثرات دائمی عقل فعال كه از راه احساس دریافت می كند سكون بخشد و جهان مادی را بسازد. این تمایل به حدی است كه اگر انسان با اختیار خود، اراده به حركت نكند، عقل منفعل تمام حركت نكند، عقل منفعل تمام حركت های مستمر مخابره شده از حواس را نادیده می گیرد یا به سكون های قبلی نسبت می دهد. پس مهم ترین خصوصیت عقل منفعل وابسته بودن آن به اراده، اختیار یا انتخاب است. انطباق مراتب جهان با دیدگاه عرفا در مورد مراتب عقل سطوح عالم مطرح شده توسط عرفا حداقل در چهار سطح با یافته های علوم جدید قابل انطباق است. عقل فعال، عقل منفعل، نفس یا روان و ناسوت یا جهان مادی سطوحی بودند كه توسط عرفا مطرح شده اند: ابن عربی مراتب عالم را عبارت می داند از(Shojari، ۲۰۰۹.p.۱۵۳): نفس رحمانی، عَماء، عقل اول، هباء، ارواح و نفوس كلیه، عالم خیال و طبیعت. با این توصیف كه در سطوح نفس رحمانی همهٔ عالم، كلمات وجودی و حروف تكوینی اند كه از حقیقت واحد سرچشمه می گیرند. سطح عماء اولین جلوهٔ نفس رحمانی می باشد و نسبت صور عالم به آن مانند آینه به صور است. عقل اول جوهر و بسیط و غیرمادی است كه عالم ارواح یا عقول از آن به عرصهٔ ظهور می رسد. هباء جلوه حق تعالی است كه مانند اسماء، وجود عینی ندارد. نفس كلیه(روان) اولین موجود انفعالی است كه مقارن عقل اول به وجود می آید. خیال سطح بعدی عالم است كه مربوط به عماء (نفس رحمانی) است و صور اشیاء در آن ظاهر می شوند. درنهایت سطح طبیعت است كه محل انفعال و قبول مفاهیم (كلی) است. ازاین رو عوالم چندگانه تا حد زیادی با آنچه پیش از علوم جدید در مورد چهار سطح جهان نقل شد قابل انطباق است. ازنظر ملاصدرا (قوس نزول) یعنی ایجاد موجودات از خداوند و (قوس صعود) یعنی بازگشت موجودات به خداوند می باشد. مراتب موجودات در قوس نزول عبارت است از عقل، نفس و ماده. این مراتب در قوس صعود از ماده آغازشده و به عقل ختم می شود.(Shojari & Mohammadalizadeh، ۲۰۱۲) ملاصدرا عقل را از ضعیف به قوی دارای مراتب می داند(Kakaie & Ahmadiasadi، ۲۰۰۸) كه عبارت اند از: ۱) عقل هیولایی كه خالی از صورت است.۲) عقل منفعل یا بالملكه كه حاوی صورت ها و محسوسات است و در آن معقولات بالقوه هستند. این همان مرتبه ای است كه همهٔ مردم در آن قرار دارند به گونه ای كه قادر به درك اموری چون بدیهیات مانند كل از جز بزرگ تر است.۳) عقل بالفعل كه كمال عقل منفعل است. در این مرتبه انسان با افعال ارادی به مرتبه ای می رسد كه به زندگی بی نیاز از ماده می رسد.۴) عقل مستفاد كه همان عقل بالفعل است اما به مشاهده معقولات و حقایق ملكوتی نائل شده است. با اتصال به این عقل فعال می گرفتن حقایق معقول از او نمونهٔ كاملی از مرتبهٔ نهایی عقل در این عالم آفرینش انسان است-معرفت شهودی كه از این راه دریافت می شود، هم می تواند به صورت شناخت كلی عقلی برای ادراك كننده جلوه كند وهم به صور و معانی جزئی توسط ادراك كننده تخیل شوند.(Shokrinia & Davoodi & Sedaghat، ۲۰۱۳) در این مرتبه عقل مشاهدهٔ معقولات و اتصال به مبدأ اعلا نائل می گردد و با مرتبه ۵) یعنی عقل فعال متصل و متحد می شود. چنان كه قبل بیان شد علوم جدید با برخی از این سطوح جهان، توافق دارند و برای آن شواهدی آورده است. ملاصدرا هم همانند ابن عربی برای جهان در مرتبهٔ نفس سطوح دیگری هم در نظر گرفته است. ازنظر ملاصدرا نفس دارای مراتب طولی متعددی است كه هر یك كامل تر از مرتبه مادون خود است. مرتبه عالی نفس همان مرتبهٔ عقلانی است كه مدرك حقیقی مفاهیم كلی و معقولات به شمار می آید. مرتبهٔ متوسط آن، مرتبهٔ خیالی است كه ادراك صور خیالی از جانب نفس به اعتبار این مرتبه انجام می پذیرد و در انتها، مرتبه نازل حسی و طبیعی نفس قرار دارد. ملاصدرا علاوه بر این كه وجود را امری بسیط و دارای مراتب تشكیكی می داند، اعتقاد دارد انسان هم هویتی واحد دارد و مراتب نفس آدمی با مراتب ادراكی او و مراتب هستی در ارتباط و یكسان است. چون در حصول علم با معلوم متحد می شود. پس این اتحاد، تمامی موجودات، اجزای وجود عالم می شود. ازاین رو می توان اظهار داشت كه آدمی در هر مرتبه ادراكی، همان مرتبه از هستی رادار است و عالم او همان مُدرَكات او هستند. (Shojari & Mohammadalizadeh، ۲۰۱۲) آنچه در عالم مادی یا ناسوت می بینیم، ابتدا درصحنه علم و وجود حق شكل می گیرد و سپس در چهره ناسوت نشان می یابد. بنا بر دیدگاه وحدت وجودی عرفا، هر هستی یا فعلی را باید در حق تعالی یافت.(Hajirabiei، ۲۰۱۳) در این دیدگاه آفرینش افاضه ذات خداوند است كه در(قوس نزول) یعنی ایجاد موجودات از خداوند و در(قوس صعود) یعنی بازگشت موجودات به خداوند. (Shojari & Mohammadalizadeh، ۲۰۱۲) اگر پرورش و تقویت عقل ادامه یابد، توجه و اتصال دائمی برای عقل حاصل شود، عقل پرورش یافته واسطه بین عالم مادی عالم ملكوت است. در یك قوس صعود، صورت ها و معانی غیر مجرد و وابسته به ماده توسط عقل به مفاهیم كلی مجرد تبدیل می شود و در قوس نزولی، معارف كلی باواسطهٔ عقل تنزل می یابد و برای انسان در چارچوب صور و معانی جزئی جلوه گر می شود.(Shokrinia، et al، ۲۰۱۳) ازاین رو حداقل چهار سطح عقل فعال، عقل منفعل، نفس و عالم مادی جهان هستی، ازنظر فلاسفه و عرفا با سطوحی كه از یافته های علوم جدید استنباط شد قابل انطباق است. نتیجه گیری تربیتی: تغییر عقل از منفعل به فعال بیان شد كه جهان ظاهر كه ساختهٔ روان انسان است درنتیجه تأثیرات رسیده از جهان بنیادی ایجاد می شود. عقل منفعل برای ساختن این جهان، به تأثرات عقل فعال سكون می بخشد و جهان مادی را می سازد. این تمایل به حدی است كه اگر انسان با اختیار خود، اراده به حركت نكند، عقل منفعل تمام حركت های مستمر مخابره شده از حواس را نادیده می گیرد یا به سكون های قبلی نسبت می دهد. زبان و مفهوم سازی، نمودی از تمایل به سكون است. مثلاً مفاهیمی مانند فصل می سازد و تنوع موجود در سه ماه سال را در آن مفهوم جای می دهد یا مراحل و قوانین رشد را ثابت می انگارد و تنوع را به تفاوت های فردی نسبت می دهد یا آنرا نادیده می گیرد. از محصولات این عقل قوانین علمی هستند كه تمایل عقل(منفعل) به سكون را نشان داده است. این عقل می تواند اراده كند كه تغییر ایجاد كند و نظریهٔ جدید یا پارادایمی نو را مطرح كند و مجدداً حركت ها و تغییرات موجود را به آن نسبت می دهد و درون آن توجیه كند. مهم ترین خصوصیت عقل منفعل وابسته بودن آن به اراده، اختیار و انتخاب است اما چون بی توجهی به تأثیرات حسی و حفظ سكون با جهان بنیادی ناهم خوان است واپس گرایانه و خلاف رشد انسان است. عقل منفعل سكون به وجود می آورد نه حركت اما عقل فعال تمدن ساز و عین حركت است. كندی و ابن رشد مرتبه فعال عقل را تنها عامل فعلیت یافتن نفس ناطقه (روان) انسانی می دانند. (Dibaji&Janmohammadi، ۲۰۰۸) بدن در راه كمال به نفس (روان) و باز نفس در این راه به مرتبهٔ عقلانی می رسد و به تجرد می رسد و با عقل فعال متحد می شود، یعنی نفس كه پیش از اتصال و اتحاد به عقل فعال، عقل منفعل و نفس خیالی بود به موجودی نظیر عقل فعال تبدیل می شود.(Shojari، ۲۰۰۹.p.۱۵۳) برای نفس ناطق (روان) انسان، این امكان وجود دارد كه در بالاترین مرتبه خود، از راه اتصال با عقل فعال، هر معرفتی را بدون واسطه و بدون آموزش از عقل فعال دریافت كند. ازاین رو، مهم ترین هدف تربیتی بر مبنای مبانی معرفت شناختی فلسفه مشاء، اتصال نفس به عقل فعال است.(Shokrinia، et al.۲۰۱۳) ازاین رو از اهداف غایی تربیت تحقق این هدف است و در تربیت لازم است تلاش شود تا عقل منفعل فراگیران تبدیل به عقل فعال شود. انسان متفكر و تمدن ساز و پیشرو به عقل فعال نزدیك شده است و بدون این كه مسئله به سراغش بیاید او به دنبال مسئله می رود. تربیت با تقویت مسئله یابی به جای صرفاً حل مسئله به همنوایی فراگیر به عقل فعال كمك می نماید. تفكر یا عقل منفعل با سكون، جهانی ثابت می سازد و به سازگاری می رسد. این عقل به ساكن كردن ایده ها و برهم نهادن تأثرات جهان فعال، توانسته است عالمی مجازی برای انسان بسازد، اما برای حركت و تغییر و همراهی با عقل فعال، یا باید با مسئله مواجه شود و در جهان مادی گرفتار عدم تعادل شود؛ یا به اختیار اراده خود، طرح وارهٔ جدیدی از تأثرات دائمی جهان فعال بسازد. پس عقل منفعل می تواند به كمك اختیار و اراده پیوسته فعال بماند و با تغییر طرح واره ها با ایجاد پیوندهای جدید بین اطلاعات، حركت ایجاد كند. ازاین رو عقل منفعل ازیك طرف متأثر از اختیار و اراده است. از سوی دیگر متأثر از عدم تعادل حاصل از مسئله است. مسئله زمانی ایجاد می شود كه طرح واره (ساكن) نتوانند تحریك های جدید رسیده از حواس و جهان خارج (جهان فعال) را در خود جذب كنند و ناگزیر به انطباق (یا حركت جهت ایجاد سكونی جدید در جهان ظاهر) دست می زند. روش هایی برای تقویت اختیار، اراده و مسئله یابی مطرح گردیده است كه در این مقاله برای تحقق عقل فعال در فراگیران پیشنهاد می شود: ۱) پرورش اراده یا خویشتن داری: برای تقویت اختیار و اداره یا خویشتن داری می توان آزادی و فرصت انتخاب كردن را به افراد داد تا تمرین خودگردانی داشته باشند. اگر انتخاب به عهده فرد باشد ناگزیر است باید چاره ای بیندیشد عمل كند و در مقابل آن مسئول باشد و در صورت نیاز به بازبینی در طرح واره های شناخت خود بپردازد. برای تقویت خویشتن داری همینطور روش های پیش تعهد یا قرارداد مكتوب، به تعویق انداختن ارضای نیازهای كودك، پاداش و تنبیه خود، دقت و تحقق امور جزئی و انجام وظایف در زمان های مناسب ساعت زیستی(McCullough & Willougby، ۲۰۰۹; Sappington، ۲۰۰۶.p.۱۱۱; Rashid &Anjom، ۲۰۱۴.p.۸۹) بدن را پیشنهاد كرده اند كه استفاده از هر یك از روش ها می تواند به تقویت و اراده و اختیار انسان كمك نماید. ۲) پرورش مسئله یابی: روش هایی برای تقویت مسئله یابی مطرح گردیده است ازجمله تغییر موقعیت(Sappington، ۲۰۰۶.p.۱۰۲) مانند هجرت، سفری علمی یا چرخش شغلی و برهم زدن تعادل وضعیت موجود توسط معلم از راه تغییر روش و تغییر محتوای درسی؛ اختصاص زمانی منظم به لیست كردن مسائل و تفكر روی آنها و عمل مناسب با آن؛ مطالعه نقادانه به صورت منظم؛ تشویق دانش آموزانی كه سؤال می پرسند؛ تشكیل جلسات نقد یا گفتگو و مباحثه؛ اجتناب از عادت های فكری و نگاه كردن از زاویه دیگر یا استفادهٔ معلم از روش تدریس بدیعه پردازی و قیاس های درونی و بیرونی(Shabani، ۲۰۰۳) می تواند تفكر فعال را برانگیزانند. ۳) تقویت خیال پردازی و تخیل: خیال پردازی روابط و طرح واره های جدید به وجود می آورد كه علاوه بر فرضیه سازی می توان در مسئله یابی با ایجاد طرح واره متفاوت فراهم می آورد. در خیال پردازی هم داده ها و هم روابط آنها اختیاری است اما در تخیل داده ها واقعی است و فقط روابط اختیاری و ابداعی است. بنا بر این خیال پردازی راحت تر از تخیل است.(Kazemi، Nikmanesh، ۲۰۱۱) مربیان باید ابتدا خیال پردازی و سپس تخیل را به دانش آموز پرورش دهد. تخیل تنها از قوای نازل تر از خود صور و معانی دریافت نمی كند، بلكه اگر قوه تخیل به درجه بالایی از استعداد و آمادگی رسیده باشد، به واسطه اشراق عقل فعال معارف كلی از قوای عقلانی به متخیل تنزل می یابد كه قوه تخیل می تواند آنها را به صور و معنای خاصی تبدیل نماید و باعث ادراك حقیقی گردد. استفاده از داستان های تخیلی هم كمك می نماید تا فراگیر تصورات خویش را به شكلی تغییر دهد و با تركیب دوباره آنها، طرح واره های جدیدی بسازد و آنها را پردازش كند. اشعار و مشاهده فیلم های تخیلی هم در همین راستا عمل می كند.(Shokrinia، et al، ۲۰۱۳) ۴) پرداختن به امور غیرمادی. چون دنیای مادی با سكون بخشیدن به تأثرات عالم فعال ساخته شده است پرداختن به امور مادی سبب باقی ماندن در سكون و عدم فعالیت عقل می شود. پرداختن به امور معنوی مانند محبت و بخشش كه میان مراتب گوناگون هستی پیوند به وجود می آورد. ازاین رو انسان هایی كه پیوسته در راه اخلاق و خویشتن داری یا تقوا گام بردارند و قدرت و تخیل و مسئله یابی را در خود بالا برند، قادر خواهند بود به بالاترین مرتبه عقل یا همان عقل فعال قدسی دست یابند و معارف حقیقی را به صورت وحی الهام از عقل كلی عالم دریافت نمایند.
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب